تو سط علی جمعه مظفری یاداشت شد ((( انتظار کودکان ))) چند مردی کهنه سال و ریش سفید در جایی نشسته بودند جمعی از کودکان نزدیک شان بازی می کردند پیر مردی از سر صدای آن ها به تنگ آمده صدا زد و گفت آیا شرم نمی کنید که این قدر شو خی و بی ادبی می نمایید کودکی پیش آمد و گفت اگر شما در جوانی از خدا شرم میکردید هیبت ..قار شما مانع شوخی ما میشد و در برابر تان شوخی و بی ادبی نمی کردیم !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر