خدا باشه پناهت دستم را به دستت می سپارم تو می گوی دیگر دردی ندارم ندارم باتو اندوهی ولیکن به پایان می رسد روزی بهارم همان روزی که گفتم درد جاریست دلم را خنده ام را نو بهارم زیادت می رود با من که گفتی تورا من تا قیامت دوست دارم نمی رنجم زدستتکار دنیاست به این ویرانه امیدی ندارم به جز غمری که نیمش رفته برباد ندارم حاصلی از روزگارم گرم امروز عمری با تو با قیست صدایت می کنم تا جان سپارم و می خوابم به گوری سرد و آرام خدا باشه پناهت یاد گارم (((علی جمعه مظفری )))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر